سالها انتظار

اینجا می نویسم برای همدردی، و گاهی که تنها می شوم و دلگیر به اینجا پناه می آورم ....

سالها انتظار

اینجا می نویسم برای همدردی، و گاهی که تنها می شوم و دلگیر به اینجا پناه می آورم ....

درد نگاهت را فهمیدم اما به رویت نیاوردی

وقتی که می رفتی،گفتمت نرو ولی رفتی

رفتی و قلبم را به درد اوردی 

رفتی و تنهایم گذاشتی

رفتی و رفتنت فراموشم نمی شود

ای کاش می دانستم که فراموشم کرده ای

ای کاش می توانستم فراموشت کنم

هیچ وقت نگذاشتی حرف دلم را بزنم 

گفتم دوستت دارم و هیچگاه فراموشت نمی کنم ولی گفتی همه حرف است

تنهایم گذاشتی با اینکه میدانستی دنیای منی

وفا کردم و وفا ندیدم

جفا نکردم و جفا دیدم

این رسم روزگار است؟

تنهایی،جدایی،هجران،فراق...

همه اش نصیبم شد

رفتی اما این رسم روزگار نبود...


۱۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۱ ، ۱۲:۰۰
پرنده مهاجر

دوست دارم یه معشوقه ی خوب داشته باشم

کسی که همیشه کنارش باشم و کنارم باشه

دوستش داشته باشم و دوستم داشته باشه

چقدر خوب می شد...

ولی نمی دونم چرا خیلی ها رو غریبه می دونم

چرا به خیلی ها اعتماد ندارم

چرا نسبت به خیلی ها بی احساسم


ولی این روزا رو فقط دوست دارم تنها باشم و هیچکی دور و برم نباشه

خیلی وقتا رو که اینجوری می گذرونم خیلی راحتم،خیلی...


۱۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۱ ، ۱۲:۰۰
پرنده مهاجر




۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۹۱ ، ۱۲:۰۰
پرنده مهاجر