ما همانند موجی در دریای پهناور
پاییز فرا می رسد درختان می خشکند برگها می ریزند
چمنزارهای زیر درختان رنگی دگر به خود می گیرندو زرد می شوند
خورشید برگ درختان را می سوزاند خشک شدن درختان از نبود اب نیست
این فصل مرگ انهاست این تقدیر و سرنوشت انهاشت
انسانها نیز همانند درختان و برگ درختان فصل مرگ دارند
فصل مرگ انسان هم جز تقدیر و سرنوشت اوست
شاید این فصل گاهی به تاخیر بیفتد یا کمی زمانش تغییر کند
ولی بالاخره فرا می رسد
هیچکس نمی تواند با سرنوشتی که برایش مقدر شده مبارزه کند
ما همانند موجی در دریای پهناوریم
این موج نیست که در دریا بازی می کند
این دریاست که با سرنوشت موج بازی می کند
هیچکس نمی داند که این دریای پهناور چگونه سرنوشتی برای
این موج در نظر دارد
و ما همانند موجیم این ما نیستیم که سرنوشت خود را تعیین می کنیم
این سرنوشت است که ما را تعیین می کند